به بخارا رسید اما ،جوی مولیان سالها پیش خشکیده بود.
به آفتاب سلامی دوباره خواهم دادبه جویبار که در من جاری بودبه ابرها که فکرهای طویلم بودندبه رشد دردناک سپیدارهای باغ که با مناز فصل های خشک گذر میکردندبه دسته های کلاغانکه عطر مزرعه های شبانه رابرای من به هدیه میآورندبه مادرم که در آینه زندگی میکردو شکل پیری من بودو به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش رااز تخمه های سبز میانباشت - سلامی ، دوباره خواهم دادمیآیم ، میآیم ، میآیمبا گیسویم : ادامهء بوهای زیر خاکبا چشمهام : تجربه های غلیظ تاریکیبا بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوارمیآیم ، میآیم ، میآیمو آستانه پر از عشق میشودو من در آستانه به آنها که دوست میدارندو دختری که هنوز آنجا ،در آستانهء پر عشق ایستاده ، سلامی دوباره خواهم داد"فروغ"
چرا اینجااااااااااااااا به روز نمی شووووووود
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر میکردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه میآورند
به مادرم که در آینه زندگی میکرد
و شکل پیری من بود
و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز میانباشت - سلامی ، دوباره خواهم داد
میآیم ، میآیم ، میآیم
با گیسویم : ادامهء بوهای زیر خاک
با چشمهام : تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار
میآیم ، میآیم ، میآیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا ،
در آستانهء پر عشق ایستاده ، سلامی دوباره خواهم داد
"فروغ"
چرا اینجااااااااااااااا به روز نمی شووووووود