داستانک

آب زیر چرخ های ماشین سفید سر خورد و پاشید روی بساط دست فروش کنار پیاده رو .

.

   .

      .

         دلش سوخت .

.

   .

      .

         چه شب هایی که برای خواندن همین کتاب ها تا صبح نخوابیده بود .

.

   .

      ..

سالگرد

آبهای تبن زیر گردنم موج می زد . از سال گذشته شجاع تر شده بودم  و سردم بود ، با همه این احوال قرار شد دریا برایم پری بزاید .

یک سال پر فراز و فرود گذشت . دیروز یک ساله شدیم .

بدون تاریخ

سخت است تاوان دادن ، حتی اگر سال ها در انتظارش باشی....