نوروزتان شاد

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی 
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

بوی یک رنگی از این نقش نمی‌آید خیز 
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی

سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن 
ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی

دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر 
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی

شکر آن را که دگربار رسیدی به بهار 
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

روی جانان طلبی آینه را قابل ساز 
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

گوش بگشای که بلبل به فغان می‌گوید 
خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی

گفتی از حافظ ما بوی ریا می‌آید 
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی

چهارپاره

1- چند وقتیه این صفحه رو فراموش کردم. نتیجه اخلاقی: وقتی هیچی برای نوشتن نداری فراموشی بهانه خوبیه.

2-  چند روزی می شه که یه اعتراف کوچیک خیلی سرحالم آورده، تصمیم گرفتم با احساساتم مهربون تر باشم. نتیجه اخلاقی : خوبه چند وقتی یه بار به یه اعتراف کوچیک خودمو مهمون کنم.
3- پنج شنبه هوس ماکارونی کردم جمعه مامانم پخت ، شنبه مادر شوهرم . نتیجه اخلاقی : کاش از خدا یه چیز دیگه خواسته بودم.

4.  خونه رو رنگ زدیم ،مرتب کردن دوباره ش خیلی سخته هرچند اطمینان دارم به لبخندش می ارزه.نتیجه اخلاقی : نرم نرمک می رسد اینک بهار .



مریم گلی



ماریانا سولانت روزنامه نگار و مترجم آرژانتینی و نویسنده کتاب "گارسیا مارکز به زبان تازه" اثر یاد شده را اینگونه آغاز می کند:(( تقربا مرده به دنیا آمد. در زایمان سخت با تجربه ی وحشتناک خفگی. روزهای دشوار جنین ماندن او به پایان رسیده و اگر می خواست زنده بماند باید از راهی خود را به بیرون می رساند.

در آن لحظه سر نوشت ساز و آشوب زده چه چیزی باعث شد که در گذر از رنج ها تردید کند؟

وقتی به دنیا آمد کبود بود و بند ناف به دور گردنش پیچیده بود و در اولین نفس ریه هایش به حد انفجار رسید.))

البته عکسی که در بالای صفحه می بینید هیچ ربطی به گابریل خوسه گارسیا مارکز ندارد این عکس مربوط می شود دقایقی پس از تولد"مریم چربک سیاه" که به دلیل پیچیدن بند ناف دور گردنش و برای جلوگیری از سیانوزه شدن در این دستگاه گذاشته شده البته خواهرم چیزی  هم کم از مارکز نداره