خانه عناوین مطالب تماس با من

خودنویس ها

خودنویس ها

پیوندها

  • عکس های مجید جمشیدی
  • جغد بندری
  • بهشب
  • لاتیدان
  • مجید سرنی زاده
  • ماه هرمزگان
  • رادیو منا
  • سپهر
  • سارا

دسته‌ها

  • حیات وحش 2
  • خودنویس احساساتی 8
  • داستانکککککککککک 7

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • گاهی
  • مجاز مدنی
  • بازی هرمزی
  • خانواده وینگفیلد
  • [ بدون عنوان ]
  • تراژدی در چند ثانیه
  • داستانک
  • سالگرد
  • بدون تاریخ
  • ارسطو و دموکراسی
  • هرمزگانی‌ها را نکشید
  • هرمزگان خاک نیست یک میراث مشترک فرهنگی است
  • این سیب را گاز نزنید
  • برای مامانم
  • فحاشی مدرن
  • «حقیقت العشق »
  • همه چیز از این قرار بود
  • داداشم
  • شعری از سید مهدی موسوی
  • سهم من از کلاس روانشناسی
  • برای منصفی
  • سانسور
  • 145 ساعت
  • اصل ۱٩ اعلامیه جهانی حقوق بشر
  • داستان
  • آخرین شعرم
  • ذهن زیبا
  • داستان ده کلمه ای
  • صبحانه امروز
  • داستانکککککککککک

بایگانی

  • تیر 1391 1
  • خرداد 1391 1
  • اسفند 1390 1
  • آبان 1390 3
  • مهر 1390 2
  • شهریور 1390 3
  • مرداد 1390 2
  • تیر 1390 8
  • خرداد 1390 8
  • اردیبهشت 1390 3
  • فروردین 1390 2
  • اسفند 1389 2
  • بهمن 1389 6
  • دی 1389 4

آمار : 43523 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • گاهی پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 15:00
    به بن بست نرسیده ، صدایم را نمی شنوی هر چند نخوانده همه را ملایی.... بی رحم تر شده ای و من تنها تر ؛ نمازت دیگر به هیچ سجاده ای پایبندد نمی کند . آخرین نشانه ها مرده اند ... .
  • مجاز مدنی دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 22:49
    زمان سپری می شود حتی اگر نباشم یا باشم . زخم می شود سینه ام و بازهم کپک می زند حرف های پشت حنجره و تو عزاداری می کنی که اینبار هم زبانم به گلایه باز نشود - باز نمی شود - تو خوشحال می شوی - توی دنیای دیگری می چرخی با دخترانی که سیمایشان را با لبخندهای ماتیک مالیده نشانت می دهند . تو چرخ می خوری ، من سرم گیچ می رود و آن...
  • بازی هرمزی یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 19:43
    جغدبندری باز هم باعث شد به یاد وبلاگم بیفتم . اینروزها مشغله ام زیاد شده اما هرمز را خوب به یاد دارم با تمام خوب و بدش. . . . اولین بار بود که هرمز را می دیدم . مملو بود از جمعیتی که آمده بودند گستردگی بزرگترین فرش خاکی را به چشم خود ببینند . جمعیت چرخ می زدند و خاک های قرمز می چرخیدند و من چند روز بعدش دیدم فرش خاکی...
  • خانواده وینگفیلد یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 08:49
    گروه تئاتر و حرکت کارگاه بعد از ظهر دیروز تازه ترین اثر خود را برای عموم به نمایش گذاشت . "خانواده وینگفیلد " به کارگردانی مجید جمشیدی و بازیگری فتحیه بقایی ،علی رستمی ،راضیه ذاکری و مجید سرنی‌زاده در روز اول اجرای خود توانست نظر بیش از 150 تماشاگر تاتر را به خود جلب کنند. این نمایش در ادامه اجرای پنج روزه...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 21:32
    آیینه بود و من... و منی توی آیینه تصویر لخت پیرهنی توی آینه شاید غریب بود ، نه ، شاید غریب مرد حتی نبود تنش کفنی توی آینه . . . هرگز هجا نمی شود آن بغض های خیس وقتی تو در کنار منی توی آینه
  • تراژدی در چند ثانیه دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 19:47
    فقط کمی فشار لازم بود . چند تکه شد بدون اینکه حتی گازم گرفته باشد . شاید در خیالش هم نبود ، شاید با خودش فکر می کرد ، این غول پیکر را گاز بگیرم که چه؟ ؛ اصلا شاید هم می خواست گازم بگیرد ، می گرفت هم خیلی درد می کرد . خودم می دانستم به قد و قواره ام نمی خورد بتوانم گازش بگیرم . آنقدر ضعیفم که حتی اگر همه دنیا هم توی...
  • داستانک سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 22:17
    آب زیر چرخ های ماشین سفید سر خورد و پاشید روی بساط دست فروش کنار پیاده رو . . . . دلش سوخت . . . . چه شب هایی که برای خواندن همین کتاب ها تا صبح نخوابیده بود . . . ..
  • سالگرد شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 09:38
    آبهای تبن زیر گردنم موج می زد . از سال گذشته شجاع تر شده بودم و سردم بود ، با همه این احوال قرار شد دریا برایم پری بزاید . یک سال پر فراز و فرود گذشت . دیروز یک ساله شدیم .
  • بدون تاریخ پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 22:36
    سخت است تاوان دادن ، حتی اگر سال ها در انتظارش باشی....
  • ارسطو و دموکراسی یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1390 14:04
    مروری روی کتاب * های قدیمی من رو به این مطلب تعجب برانگیز رساند . طبقه بندی ارسطو از حکومت ها بر اساس شکل تاسیس آنها و به تفکیک چگونگی برقراری رفاه عمومی: از نظر ارسطو، فرمانروایی یک فرد بر دیگران چنانچه خواهان رفاه عمومی باشد پادشاهی نامیده می شود و چنانچه رفاه عمومی را نادیده بگیرد تبدیل به حکومت فاسدی به نام تیرانی...
  • هرمزگانی‌ها را نکشید سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 00:12
    هنوز چند روزی از ملاقات دوستی که در اثر انفجار کپسول گاز ،در خانه‌اش واقع در روستای خورگو ، دچار سوختگی شدید شده نگذشته که برای عرض تسلیت ، راهی منزل یکی از خویشان شدیم. دو حادثه دلخراش تقریبا مشابه در طول یک هفته . نه زبانم به تسلیت گفتن باز می‌شد - که درد مرگ برادر را این واژه‌ها تسکین نمی‌دهد - و نه تاسف اجازه...
  • هرمزگان خاک نیست یک میراث مشترک فرهنگی است چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 21:11
    ((...عمیقا معتقدم که هرمزگان فقط آب و خاک نیست و هرمزگانی بودن یک عامل فرهنگی است و لذا غیر قابل تقسیم می باشد. یک سنت است یک میراث مشترک انسانی است که عامل گویش شاخصه مهمی برای تداوم حیات این فرهنگ است...)). جمله های بالا ،عقیده محمد ذاکری در خصوص تجزیه هرمزگان است که در مصاحبه با روزنامه ی ندای هرمزگان عنوان شده ....
  • این سیب را گاز نزنید یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 20:11
    مثل هر سال، 29 اسفند حرکت کردیم ؛ حول و حوش ساعت 11، بابا می گفت بهتره به تاریکی هوا نخوریم؛ راست هم می گفت ، جاده ی چندان امنی نبود، چند باری هم حادثه هایی را از سر گذرانده بودیم . از لنگه که گذشتیم کم کم کش و قوس های بدن شروع شد و با گردن کج شروع کردیم به خواندن علامت های سبز جاده - گاوبندی دویست و بیست ، گاوبندی صد...
  • برای مامانم چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 23:37
    بیست و دو / سه سال پیش ، مامانم میگفت؛ اگه خوب غذا بخورم و دختر خوبی باشم از برآمدگی کتفم دو تا بال بیرون می آد و تبدیل به یه فرشته می شم . مامان می گفت این برآمدگی واسه همین خلق شده . می پرسیدم ؛تو خوب غذا نخوردی یا دختر خوبی نبودی ؟می خندید و می گفت من هنوز بزرگ نشدم . من بزرگ شدم مامان ، اونقد بزرگ که یه خونه رو...
  • فحاشی مدرن سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 23:48
    خاک بر سرتون که بزرگاتون قوچانی و ابطحی و عطریانفرن...حق داری چون آگاهیت قلیله وگرنه می دونستی که عطریانفرن خودش شکنجه گر و بازجو بوده. + . . از وقتی رفتی روزنامه دریا مثل مدیر مسولش دروغگوو بد جنس و حسود شده ای..این اراجیف چه بود نوشتی + . . یعنی شعرات واقعا مزخرفا انتظارداری مجوز هم بهت بدن نه جانم توکه دیگه ازمهران...
  • «حقیقت العشق » دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 20:05
    «حقیقت العشق فی برهوت معرفت» سخت فکرم رو به خودش مشغول کرده بود و حاصلش شد چند خط زیر ... --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- روزهای سختی بود . روزهایی که امید داشت به پیروزی شیرینی ختم بشه . تا اون روز پیروزی های تلخ زیادی رو...
  • همه چیز از این قرار بود یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 23:23
    گاهی یه جمله کوتاه ، می تونه زحمت های چند ماه رو بهم بریزه . یه جمله آشنا که از سر دوستی و مهربانی از پشت گوشی موبایل شنیده می شه. - :" سلام ! کدوم ردیف نشستی ؟"
  • داداشم یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 16:31
    پنجشنبه بهزاد کنکورش رو داد و راحت شد ؛ البته نه از درس خوندن ، از غرغرای بزرگترا که هی سیخونک می زدن "بهزاد درسات" . توی درس خوندن فتوکپی خودمه با این تفاوت که اون باهوشه و من نه ، اما هر دو تا مون از زیر درس در رو بودیم واسه همین خوب درکش می کنم . دلم دیگه یاد اون روزا رو نمیکنه ، فکر نمی کنم هیچ دوره ای...
  • شعری از سید مهدی موسوی جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 14:27
    سه قاشق شکر می ریزی یکی برای من یکی برای خودت سومی موهای زنی ست روی سنگ توالت که سیاه است مثل کابوس هایی که نمی بینمت که جیغ می کشم تو را در آغوشی که ندارم در زیتون های تلخ به دنبال تو می گردم در چای های شیرین به دنبال تو می گردم و آن تفاله ی رو آمده مهمانی ست که همیشه وقتی من نیستم از راه می رسد در زیرنویس های...
  • سهم من از کلاس روانشناسی جمعه 10 تیر‌ماه سال 1390 02:50
    به واسطه یک توفیق اجباری 2 روز مرخصی گرفتم و از کلاس روانشناسی استاد کرامتی بهره بردم. مطالب کاملا به روز و کارآمد بود . به توصیه های استاد چنان علاقمند شدم که به محض رسیدن به خونه اون ها رو عملی کردم. ای کاش زود تر به خاتمه ای که مورد بحث استاد بود برسم. شما هم دعا کنید.
  • برای منصفی یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 17:45
    اسمت را زیاد می شنیدم . اسطوره ای بودی بر زبان مردم شهرم که در هر تکرار ،تکرارم می شدی. تا اینکه شعرت را از حنجره ی مردی شنیدم که بسیار دوستدارت بود و من این بار از اسمت عبور کردم. گپ حافظ را از زبان تو شنیدم و اعجاز قلم مانی را در اشعار تو یافتم. هر بار که شعرهایت با لرزش تارهای گیتار به هم می آمیخت در گوش هایم نوتر...
  • سانسور پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 17:24
    تا به حال چند بار به اعمال سانسور در ایران فکر کرده اید ؟ چند بار پس از خواندن مطلب روزنامه ها ، خاطره های زندانی های سیاسی ، کتاب های شعر و داستان بزرگان همین مملکت ، شنیدن اخبار از رادیو ، دیدن فیلم های معروف دنیا ، به این موضوع فکر کرده اید ؟ حتما بارها پیش دوستانتان اعتراض کرده اید که چرا ،زمانی که قانوت اساسی...
  • 145 ساعت سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 15:02
    - چند روز پیش ، برای گرفتن اصل مدرک فارغ التحصیلی سری به اداره فارغ التحصیلان دانشگاه زدم . یادم افتاد به کلاس های درس ، به واحد های پاس شده که امروز باید مفید واقع شود . 145 واحد ، 145 ساعت در هر هفته ، 4 سال. خانم هاشمی مثل همیشه خوش رو و بذله گو از زندگی و کار و شوهر پرسید . به کارم فکر کردم ، به زندگی و شوهرم ؛...
  • اصل ۱٩ اعلامیه جهانی حقوق بشر دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 12:20
    "هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد" .
  • داستان پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 18:35
    به ساعتش نگاه کرد، زمان گرفت ،می خواست با تمام سرعت مسیر را عقب-عقب بدود. دستانش رامثل پروانه T چند بار زیر و بالا کرد و به اندازه تمام حجم ریه هایش هوا دزدید و شروع کرد به دویدن. چند کوچه تاریک را گذشت و چند کوچه نیمه تاریک را ، فرصت چنان کم بود که فرصت نکرد حتی برای سلامی کوتاه سری به پارچه فروشی اول بازار بزند. به...
  • آخرین شعرم سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 19:33
    گم می‌شود صدای تو در ، تار تارِ تار انگار می تند‌‌،تنت‌‌،با پود و تارِ تار انداختی به سرت‌،آواز دل و هی می‌نالی از رفاقت و از روزگار تار هی می‌زنی به تار‌،سرانگشت‌های خشم ای کاش می‌زدت،بابای زار تار آنقدر می‌شوی،عجین‌،این روزها به او می‌ترسم از شبی که شوی‌،باردار تار می‌میرم از حسادت آن دم که می‌چشد از طعم بوسه‌های تو...
  • ذهن زیبا شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 00:52
    تا حالا دچار توهم شدید؟ تا حالا شده از ترس موش خوابتون نبره و بعد یه موش رو ببینید که داره زیر سقف اتاقتون پرواز می کنه ؟ شده وقتی داری کتاب می خونی برای یه لحظه ببینی مردی که تا یک لحظه پیش پشت کامپیوتر داشت وبلاگها رو مرور میکرد با چاقو بالای سرته؟ یا تا حالا شده برای یه لحظه سایه یه زن با موهای بلند رو ، رو دیوار...
  • داستان ده کلمه ای شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 18:49
    خرش که از پل گذشت ، فهمیدم از کره‌گی دم نداشتم.
  • صبحانه امروز پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 11:16
    روزی «بهلول» نزد «هارون» می‌رود و درخواست مقداری « پیه » می‌کند تا با آن « پیه پیاز» 1 ، فراهم سازد. «هارون» به خدمتکارش می گوید که مقداری شلغم پوست کنده، نزد او بیاورند تا شاهد عکس‌العمل او باشند و بیازمایند که آیا او می‌تواند میان پیه و شلغم پوست‌کنده تمایزی قائل شود.«بهلول» نگاهی به شلغم‌ها می‌اندازد، آن‌ها را به...
  • داستانکککککککککک جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 19:10
    بعد از چهار سری لباس شستن، شنیدم: " چرا این شرتم رو نمی شوری" .
  • 46
  • صفحه 1
  • 2