سانسور

تا به حال چند بار به اعمال سانسور در ایران فکر کرده اید ؟

چند بار پس از خواندن مطلب روزنامه ها ، خاطره های زندانی های  سیاسی ، کتاب های شعر و داستان  بزرگان  همین مملکت  ، شنیدن اخبار از رادیو ، دیدن فیلم های معروف دنیا ، به این موضوع فکر کرده اید ؟

حتما بارها پیش دوستانتان اعتراض کرده اید که چرا ،زمانی که قانوت اساسی کشور به طور روشن سانسور مطبوعات ،مگر در شرایط خیلی خاص ، را ممنوع می کند هنوز اینطور تنگ نظرانه اطلاعات در مسیر ارتباطی خود قیچی می شوند.

آغاز سانسور دولتی در ایران مانند بیشتر کشورهای دیگر ، همزمان است با ورود صنعت چاپ اش. در زمان سلطنت  ناصر الدین شاه قاجار ،  اولین روزنامه دولتی ایران به نام روزنامه وقایع اتفاقیه انتشار یافت .ادوارد برجیس انگلیسی را می توان به حق پدر سانسور در ایران دانست. وی مباشر روزنامه وقایع اتفاقیه بود که وظیفه ی ممیزی را به عهده داشت .  وقایع اتفاقیه از همان ابتدا تبدیل به تریبون رسمی دولت شد وبخصوص مقاله های  سیاسی آن به جای گزارش دقیق اتفاقات داخلی و خارجی بیشتر به ثنا گویی درباریان و شرح  اتفاق های  دربار می پرداخت. همزمان با انتشار این روزنامه، روزنامه های فارسی زبان متعددی در خارج از ایران توسط ایرانیان مقیم خارج از کشور به چاپ می رسید. از آن میان می توان به روزنامه قانون در لندن، حبل المتین در کلکته ، روزنامه ثریا در قاهره و روزنامه اختر  در استانبول اشاره کرد. از آنجا که این روزنامه ها دولتی نبودند انتقادهای  اجتماعی و سیاسی با آزادی بیان بیشتری درآنها به چاپ می رسید.توزیع گسترده این روزنامه ها در سراسرکشور و محتوای منتقدانه آنها وزیر انتشارات زمان ،محمدحسن خان صنیع‌الدوله  که بعد ها اعتماد السلطنه  لقب گرفت را بر آن داشت که به شاه ، تاسیس اداره سانسور راپیشنهاد کند... در سال 1863، حدود ۲۸ سال پس ازچاپ اولین روزنامه ایران( کاغذ اخبار) ،اولین اداره سانسور مطبوعات به دستور ناصر الدین شاه تأسیس شد. ریاست این اداره ابتدا به چارلز برگز و صنیع الملک و بعد ها به خود اعتماد السلطنه واگذار شد. وظیفه این اداره بررسی تمام روزنامه ها و کتاب های داخلی بود. متون بازرسی شده توسط رییس اداره سانسور به نشان «ملاحظه شد» ممهور می شدند.

تاریخ سانسور در ایران نشان از نگرانی همیشگی حاکمان از اعتراض مردم دارد ، اما تا به حال فکر کرده اید چرا هر یک از شما سانسورگر افکار دیگران هستید؟

تا به حال به کوچکترهای خانه تذکر داده اید درباره مطلبی در مدرسه صحبت نکنند؟و بدتر از آن، چه بگوید ؟

تا به حال از دوستی خواسته اید کمی ملایم تر بنویسد؟ و بدتر از آن، چه بنویسد ؟

آیا بعد از آنکه مخاطبی نظرش را  درباره مطلب وبلاگتان بگذارد این جمله را خواهد خواند" نظر شما بعد از تایید درج خواهد شد " ؟ و بدتر از آن، کامت دوستانتان را پس از انتشار پاک کرده اید؟

با خودمان رو راست باشیم .ما هرکدام یک ادوارد برجیس هستیم .





145 ساعت

- چند روز پیش ، برای گرفتن اصل مدرک فارغ التحصیلی سری به اداره فارغ التحصیلان دانشگاه زدم . یادم افتاد به کلاس های درس ، به واحد های پاس شده که امروز باید مفید واقع شود . 145 واحد ، 145 ساعت در هر هفته ، 4 سال. 

خانم هاشمی مثل همیشه خوش رو و بذله گو از زندگی و کار و شوهر پرسید . به کارم فکر کردم ، به زندگی و شوهرم ؛ فکر کردم سهم هرکدامشان از این 145 ساعت ها چقدر بوده .

دلم به حال عمرم سوخت ، عمرم سوخت .


اصل ۱٩ اعلامیه جهانی حقوق بشر

"هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد".