آب زیر چرخ های ماشین سفید سر خورد و پاشید روی بساط دست فروش کنار پیاده رو .
.
دلش سوخت .
چه شب هایی که برای خواندن همین کتاب ها تا صبح نخوابیده بود .
..
آبهای تبن زیر گردنم موج می زد . از سال گذشته شجاع تر شده بودم و سردم بود ، با همه این احوال قرار شد دریا برایم پری بزاید .
یک سال پر فراز و فرود گذشت . دیروز یک ساله شدیم .