آیینه بود و من... و منی توی آیینه

تصویر لخت پیرهنی توی آینه

شاید غریب بود ، نه ، شاید غریب مرد

حتی نبود تنش کفنی توی آینه

.

.

.

هرگز هجا نمی شود آن بغض های خیس

وقتی تو در کنار منی توی آینه

نظرات 2 + ارسال نظر
جغد بندری پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 http://www.joghd11.blogsky.com/

بوسه درد سر پایی است که من می دانم

لب بر آن درد دوایی است که من می دانم

مرگ از زندگی و زندگی از مرگ پر است

در بَرش روز جزایی است که من می دانم

دورتر می روم و پیش ترش می بینم

وصل ِ در هجر لقایی است که من می دانم

بی دعا دست بر آر و دو- سه آمینی گو

این دعا بهر خدایی است که من می دانم

سیب ناچیدنی اش آدم زارم کرده است

سر حوا به هوایی است که من می دانم



بوسه هر جا بزنی بوسه بگویند ولی

دل من با دو- سه جایی است که من می دانم

رخ ماهش چو عروسی است که من می بینم

گیسوانش به عزایی است که من می دانم

لب بزن بر رخ معشوق و ببین مطلب را

گونه بی کاسه گدایی است که من می دانم

پلک می زد -که بیا- پلک نمی زد - که برو-

پلک دارای صدایی است که من می دانم

بیت بیت غزلم هوش بَرد خلقی را

شعر باران بلایی است که من می دانم


مینوی یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 14:16 http://minoovi.blogfa.com

سلام بر راحیل
مطالبتان جالب بود استفاده کردم . موفق باشید .
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد