آیینه بود و من... و منی توی آیینه
تصویر لخت پیرهنی توی آینه
شاید غریب بود ، نه ، شاید غریب مرد
حتی نبود تنش کفنی توی آینه
.
هرگز هجا نمی شود آن بغض های خیس
وقتی تو در کنار منی توی آینه
بوسه درد سر پایی است که من می دانملب بر آن درد دوایی است که من می دانممرگ از زندگی و زندگی از مرگ پر استدر بَرش روز جزایی است که من می دانمدورتر می روم و پیش ترش می بینموصل ِ در هجر لقایی است که من می دانمبی دعا دست بر آر و دو- سه آمینی گواین دعا بهر خدایی است که من می دانمسیب ناچیدنی اش آدم زارم کرده استسر حوا به هوایی است که من می دانم بوسه هر جا بزنی بوسه بگویند ولیدل من با دو- سه جایی است که من می دانمرخ ماهش چو عروسی است که من می بینمگیسوانش به عزایی است که من می دانملب بزن بر رخ معشوق و ببین مطلب راگونه بی کاسه گدایی است که من می دانمپلک می زد -که بیا- پلک نمی زد - که برو-پلک دارای صدایی است که من می دانمبیت بیت غزلم هوش بَرد خلقی راشعر باران بلایی است که من می دانم
سلام بر راحیلمطالبتان جالب بود استفاده کردم . موفق باشید .به امید دیدار
بوسه درد سر پایی است که من می دانم
لب بر آن درد دوایی است که من می دانم
مرگ از زندگی و زندگی از مرگ پر است
در بَرش روز جزایی است که من می دانم
دورتر می روم و پیش ترش می بینم
وصل ِ در هجر لقایی است که من می دانم
بی دعا دست بر آر و دو- سه آمینی گو
این دعا بهر خدایی است که من می دانم
سیب ناچیدنی اش آدم زارم کرده است
سر حوا به هوایی است که من می دانم
بوسه هر جا بزنی بوسه بگویند ولی
دل من با دو- سه جایی است که من می دانم
رخ ماهش چو عروسی است که من می بینم
گیسوانش به عزایی است که من می دانم
لب بزن بر رخ معشوق و ببین مطلب را
گونه بی کاسه گدایی است که من می دانم
پلک می زد -که بیا- پلک نمی زد - که برو-
پلک دارای صدایی است که من می دانم
بیت بیت غزلم هوش بَرد خلقی را
شعر باران بلایی است که من می دانم
سلام بر راحیل
مطالبتان جالب بود استفاده کردم . موفق باشید .
به امید دیدار