صبحانه امروز

روزی «بهلول» نزد «هارون» می‌رود و درخواست مقداری « پیه » می‌کند تا با آن « پیه پیاز»1، فراهم سازد. «هارون» به خدمتکارش می گوید که مقداری شلغم پوست کنده، نزد او بیاورند تا شاهد عکس‌العمل او باشند و بیازمایند که آیا او می‌تواند میان پیه و شلغم پوست‌کنده تمایزی قائل شود.«بهلول» نگاهی به شلغم‌ها می‌اندازد، آن‌ها را به زبانش نزدیک می‌سازد، بو می‌کند و بعد می‌گوید: «نمی‌دانم چرا از وقتی که تو حاکم مسلمانان شده‌ای، چربی هم از دنبه رفته‌است!».

حالا حکایت ماست که نمی دانیم ، هارون های رشید قصد دارند  بدانند ما فرق بین "آنچه می خوریم اش" با "نان" را نمی دانیم یا به التفات سنگینی پول کلان یارانه در جیب هایمان و مدیریت درست اجرایی در مملکتمان ،چربی از دنبه رفته است .

-----------------------------------------------------------------

1.نوعی غذای ارزان قیمت برای مردم فقیر بوده


نظرات 2 + ارسال نظر
بهشب پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:24 http://behshab.blogsky.com/

این ها امتحان الهی است.پایین ۱۵ هم مردودی داره.

لاتیدان پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:13

سلام
بهترین حکایت برای رسیدن به هدف بود
ولی دو سطر آخر را باید واضح تر می نوشتی و چند کلمه را هم جا به جا می کردی
مثلا به جای هارون های رشید می شد هارون رشید ها ولی البته هارون های رشید هم به جای خودش طنازه
در کل جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد