اسمت را زیاد می شنیدم . اسطوره ای بودی بر زبان مردم شهرم که در هر تکرار ،تکرارم می شدی. تا اینکه شعرت را از حنجره ی مردی شنیدم که بسیار دوستدارت بود و من این بار از اسمت عبور کردم.
گپ حافظ را از زبان تو شنیدم و اعجاز قلم مانی را در اشعار تو یافتم.
هر بار که شعرهایت با لرزش تارهای گیتار به هم می آمیخت در گوش هایم نوتر می شدی.آنقدر در باغ های ایسین ، نو و کهنه شدی تا خاطراتم سه ساله شد .
اکنون که برایت می نویسم چهارده سال است که تو دیگر نیستی هرچند هنوز در هر اتفاقم امیدم از تو بارور می شود که :" تو یارمش مه تو ول ناکنم ".
راحیل
سپاسگزار
بسیار عالی و تاثیر گذار.درود بر تو دم رامی گرم
درود
سلام. حضوری پررنگ دارد و بزرگ. روحش درخشان.