پنجشنبه بهزاد کنکورش رو داد و راحت شد ؛ البته نه از درس خوندن ، از غرغرای بزرگترا که هی سیخونک می زدن "بهزاد درسات" .
توی درس خوندن فتوکپی خودمه با این تفاوت که اون باهوشه و من نه ، اما هر دو تا مون از زیر درس در رو بودیم واسه همین خوب درکش می کنم .
دلم دیگه یاد اون روزا رو نمیکنه ، فکر نمی کنم هیچ دوره ای واسم بدتر از دوره مدرسه بوده باشه . امیدوارم بهزاد هم امسال قبول شه و مجبور نشه دوباره این کتاب ها رو مرور کنه .
با آرزوی قبولی برای، آقا بهزاد من هم درکش می کنم
مرسی مریم جان . کم پیدایی؟
سلام
دلمشغولی های جالبی پسندیدم
سلام
بگذار دوران کلاس و دانشگاه و درس خواندن تمام شود ...
روزی می رسد که دلت هزار بار می خواهد به این دوران برگردی ... اما ... آرزوهای محال
سلام
الهی برادرتون قبول بشه و نفسی تازه کنه
خیلی وعده و وعید دادن ....ان شاءالله قبوله
هی یادش بخیر اون زمونی که امتحان کنکور داشتیم ..... تا صبح بیدار بودیم تا یه وقت خواب نمونیم
وبلاگ چوک شهرو به روز شد
منتظر حضور گرم و نظرات سازنده شما هستیم