بازی هرمزی

جغدبندری باز هم باعث شد به یاد وبلاگم بیفتم . اینروزها  مشغله ام زیاد شده اما هرمز را خوب به یاد دارم با تمام خوب و بدش.

.

.

.

 اولین بار بود که هرمز را می دیدم . مملو بود از جمعیتی که آمده بودند گستردگی بزرگترین فرش خاکی را به چشم خود ببینند . جمعیت چرخ می زدند و خاک های قرمز می چرخیدند و من چند روز بعدش دیدم فرش خاکی چقدر توی عکس قشنگ است و من چقدر دلم می خواست با همان دوربین عکس بیندازم . امروز که عکسم را کنار آن فرش بزرگ می بینم آنقدر بزرگ شده ام که دلم نلرزد اما هنوز از پنهانکاری آن روز دلنشین خنده ام می گیرد .