بدون تاریخ

سخت است تاوان دادن ، حتی اگر سال ها در انتظارش باشی....

شعری از سید مهدی موسوی

سه قاشق شکر می ریزی
یکی برای من
یکی برای خودت
سومی موهای زنی ست روی سنگ توالت
که سیاه است
مثل کابوس هایی که نمی بینمت
که جیغ
می کشم تو را در آغوشی که ندارم

در زیتون های تلخ به دنبال تو می گردم
در چای های شیرین به دنبال تو می گردم
و آن تفاله ی رو آمده
مهمانی ست
که همیشه وقتی من نیستم
از راه می رسد

در زیرنویس های تلویزیون به دنبال تو می گردم
در شخصیت های منفی فیلم ها
در ایمیل های تبلیغاتی
در اس ام اس های بی نام و نشان
و خون بالا می آورم
روی سنگ توالت

گریه را من می کنم
سیفون را تو می کشی
برمی گردیم سر سفره ای
که فقط به اندازه ی دو نفر جا دارد

چایت را تلخ بخور!
وقتی شیرین هم
اسطوره ای ست
که می خواست با دو نفر بخوابد!

برای منصفی

اسمت را زیاد می شنیدم . اسطوره ای بودی بر زبان مردم شهرم که در هر تکرار ،تکرارم می شدی. تا اینکه شعرت را از حنجره ی مردی شنیدم که بسیار دوستدارت بود و من این بار از اسمت عبور کردم.

گپ حافظ را از زبان تو شنیدم و اعجاز قلم مانی را در اشعار تو یافتم.

هر بار که شعرهایت با لرزش تارهای گیتار به هم می آمیخت در گوش هایم نوتر می شدی.آنقدر در باغ های ایسین ، نو و کهنه شدی تا خاطراتم سه ساله شد .

اکنون که برایت می نویسم چهارده سال است که تو دیگر نیستی هرچند هنوز در هر اتفاقم امیدم از تو بارور می شود که :" تو یارمش مه تو ول ناکنم ".




                                                                             راحیل 


با سپاس از حرکت زیبای جغد بندری و هرچند دیر.